و آن گاه خود را کلمه ای می یابی که معنایت منم
و مرا صدفی که مرواریدم تویی
و خود را اندامی که روحت منم
و مرا سینه ای که دلم تویی
دکتر علی شریعتی
صدای نان خشکی محل هنوز در گوشم میپیچد: لوازم کهنه، وسایل از کار افتاده، نون خشکیه، نمکیه...
کاش نان خشکی محلمان داد میزد: درد کهنه، زخم عمیق، روح خشک خریداریم!
من برای تو حکم نان خشکی محلمان را دارم: زخم هایت را، غصه هایت را، دردهایت را، ای کاش هایت را، حسرت هایت را، نداشته هایت را به قیمت روز، نه! گرانتر از همه جا خریدارم، فروشنده ای؟
به یاد کودکی ها در آینده ای بدون تو غرق شده ام!
در پی کدام آینده، گذشته را گم کرده ام، تو میدانی؟
نفس که میکشی صدایت را می شنوم، پلک که میزنی از چشمانت دنیا را می بینم، بغض که میکنی نفسم بند می آید...
شب قدر است امشب مست مستم ای خدا با تو
شدم تا مست دانستم که هستم ای خدا با تو
محمد خلیل مذنب (جمالی)
کاروان رفته و من مانده به راهم ، چه کنم ؟
محمد حسین بهجتی « شفق »
آرامش رویایی من، گاهی در هوای بارانی قدم بزن، گاهی در طراوتش نفس بکش، گاهی در سکوتش غوغا کن...
بزن باران
بزن دست خودم نیست
بزن باران
بزن دست دلم نیست
بزن باران
بزن دست تو هم نیست
نیما یوشیج
گویی کسی درون من، مرا جا گذاشته است، گویی رفتنش سینه ام را به تنگ آورده است و جا گذاشتن منش گلویم را می فشارد...
بچین ...
بال واقعیتی که نبودنت را به رخم بکشد چیدنی است،
بشکن ...
قلم پای واقعیتی که به تو راه نداشته باشد شکستنی است.
خدایا...
مرا بر آنچه نافرمانی توست گستاخ مفرما، و خواهشم را به سوی خود گردان، و مرا به آنچه از تو به من میرسد دلخوش ساز
فرازی از دعای 22 صحیفه سجادیه
تو را به جای همه کسانی که نشناخته ام دوست می دارم
تو را به خاطر عطر نان گرم
برای برفی که آب می شود دوست می دارم
تو را برای دوست داشتن دوست می دارم
" پل الووار ، ترجمه احمد شاملو "