بارانی

شیشه پنجره را باران شست، از دل من اما... چه کسی نقش تو را خواهد شست؟

بارانی

شیشه پنجره را باران شست، از دل من اما... چه کسی نقش تو را خواهد شست؟

بارانی
آخرین نظرات

با تو هستم 

با تویی که نه میبینمت و نه میشنومت

گاهی، فقط گاهی میخوانمت...

۲ نظر ۰۷ آبان ۹۴ ، ۲۳:۰۹
بارانی

 من در سکوت و بغض و شکایت ز سرنوشت

خطی به روی بخت نگونم کشید و رفت

دکتر افشین یدالهی

۰ نظر ۰۶ آبان ۹۴ ، ۰۰:۵۱
بارانی


و آن گاه خود را کلمه ای می ‏یابی که معنایت منم

و مرا صدفی که مرواریدم تویی

و خود را اندامی که روحت منم

و مرا سینه ‏ای که دلم تویی

دکتر علی شریعتی

۲ نظر ۱۸ مهر ۹۴ ، ۲۳:۵۵
بارانی


صدای نان خشکی محل هنوز در گوشم میپیچد: لوازم کهنه، وسایل از کار افتاده، نون خشکیه، نمکیه...

کاش نان خشکی محلمان داد میزد: درد کهنه، زخم عمیق، روح خشک خریداریم!

من برای تو حکم نان خشکی محلمان را دارم: زخم هایت را، غصه هایت را، دردهایت را، ای کاش هایت را، حسرت هایت را، نداشته هایت را به قیمت روز، نه! گرانتر از همه جا خریدارم، فروشنده ای؟

به یاد کودکی ها در آینده ای بدون تو غرق شده ام!

در پی کدام آینده، گذشته را گم کرده ام، تو میدانی؟

۲ نظر ۲۱ شهریور ۹۴ ، ۲۰:۵۰
بارانی

  نفس که میکشی صدایت را می شنوم، پلک که میزنی از چشمانت دنیا را می بینم، بغض که میکنی نفسم بند می آید...

۱ نظر ۱۲ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۱۰
بارانی

شب قدر است امشب مست مستم‌ ای خدا با تو

شدم تا مست دانستم که هستم ای خدا با تو

محمد خلیل مذنب (جمالی)

۱ نظر ۱۹ تیر ۹۴ ، ۰۳:۳۹
بارانی

بارالها کرمی ، مرحمتی ، امدادی

کاروان رفته و من مانده به راهم ، چه کنم ؟

محمد حسین بهجتی « شفق »

۳ نظر ۰۷ تیر ۹۴ ، ۰۴:۲۴
بارانی
بیچاره دل که غارت عشقش به باد داد
ای دیده خون ببار که این فتنه کار توست
هرگز ز دل امید گل آوردنم نرفت
این شاخ خشک زنده به بوی بهارتوست
هوشنگ ابتهاج(سایه)
۱ نظر ۱۹ خرداد ۹۴ ، ۰۰:۲۸
بارانی

 آرامش رویایی من، گاهی در هوای بارانی قدم بزن، گاهی در طراوتش نفس بکش، گاهی در سکوتش غوغا کن...

۳ نظر ۱۴ خرداد ۹۴ ، ۲۰:۵۲
بارانی

می‌خواهمت چنان که شب خسته خواب را 
می‌جویمت چنان که لب تشنه آب را

"قیصر امین پور"

۳ نظر ۰۵ خرداد ۹۴ ، ۱۶:۲۴
بارانی

من تاروپودت را بخوبی میشناسم

من خوب میدانم تو با باران عجینی

مریم دلداربهاری

۳ نظر ۱۹ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۳:۰۷
بارانی

بزن باران

بزن دست خودم نیست

بزن باران

بزن دست دلم نیست

بزن باران

بزن دست تو هم نیست

نیما یوشیج

۳ نظر ۲۶ فروردين ۹۴ ، ۱۲:۳۷
بارانی

گویی کسی درون من، مرا جا گذاشته است، گویی رفتنش سینه ام را به تنگ آورده است و جا گذاشتن منش گلویم  را می فشارد...

۱ نظر ۱۸ فروردين ۹۴ ، ۱۴:۳۶
بارانی

 در زندگی زخم هایی هست که مثل خوره در انزوا روح را  آهسته می خورد و می تراشد...

 این دردها را نمی شود به کسی اظهار کرد...   

صادق هدایت

۲ نظر ۰۹ فروردين ۹۴ ، ۰۳:۳۵
بارانی

نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی
که بسی گل بدمد باز و تو در گل باشی

۰ نظر ۰۳ فروردين ۹۴ ، ۱۲:۲۲
بارانی

می میرم و ز وصل تو حرفى نمی زنم

حرف وصال را که سیه رو نمی زند

علی اکبر لطیفیان

۲ نظر ۲۵ اسفند ۹۳ ، ۱۴:۰۶
بارانی

بچین ... 

بال واقعیتی که نبودنت را به رخم بکشد چیدنی است،

بشکن ...

قلم پای واقعیتی که به تو راه نداشته باشد شکستنی است.

۳ نظر ۱۷ اسفند ۹۳ ، ۱۲:۴۲
بارانی


در ازل بست دلم با سر زلفت پیوند

تا ابد سر نکشد وز سر پیمان نرود

"حافظ"

۱ نظر ۰۶ اسفند ۹۳ ، ۰۲:۲۳
بارانی

خدایا...

 مرا بر آنچه نافرمانی توست گستاخ مفرما، و خواهشم را به سوی خود گردان، و مرا به آنچه از تو به من می‌رسد دلخوش ساز

فرازی از دعای 22 صحیفه سجادیه

۰ نظر ۲۹ بهمن ۹۳ ، ۰۲:۰۸
بارانی

تو را به جای همه کسانی که نشناخته ام دوست می دارم

تو را به خاطر عطر نان گرم

برای برفی که آب می شود دوست می دارم

تو را برای دوست داشتن دوست می دارم

" پل الووار ، ترجمه احمد شاملو "

۱ نظر ۲۸ بهمن ۹۳ ، ۲۰:۱۱
بارانی