بارانی

شیشه پنجره را باران شست، از دل من اما... چه کسی نقش تو را خواهد شست؟

بارانی

شیشه پنجره را باران شست، از دل من اما... چه کسی نقش تو را خواهد شست؟

بارانی
آخرین نظرات

بزن باران...

چهارشنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۴، ۱۲:۳۷ ب.ظ

بزن باران

بزن بر دستهای خالی من

بزن خیسم کن از تنهایی من

بزن بر دستهای بی کس من

بزن بر صورت غمدیده من

بزن باران

بزن بارانی ام کن

بزن باران

بزن دیوانه ام کن

بزن خاکم کن

آبم کن

ترم کن

بزن باران

بزن بر گونه های اشکبارم

بزن بر چشمهای غمگسارم

بزن باران

بزن لیلای من رفت

بزن باران

بزن شیدای من رفت

بزن باران

بزن همتای من رفت

بزن باران

بزن ویرانه ام کن

خرابم کن

سرابم کن

بزن افسانه ام کن

مرا از دست این ماتم رها کن

بزن باران

بزن تا تازه گردد

غم تنهایی و تنهایی من

...

بزن باران

بزن بر کوچه دل

بزن تا دل دل دیوانه گردد

بزن تا مرگ را همخانه گردد

بزن تا عشق را مستانه گردد

بزن باران

بزن فصل جدایی است

بزن باران

بزن آن آشنا رفت

بزن باران

بزن اکنون

که اکنون فصل مرگ است

بزن بر سنگ سخت سینه من

بزن تا آب گردد کینه من

بزن بر مرگزار سینه من

بزن بر شاخه اندیشه من

بزن من تیره ام

پاکم کن از درد

بزن باران

بزن بر غصه من

بزن بر ریشه اندیشه من

بزن سبزم کن از بیرنگی خود

...

بزن باران

بزن مجنون منم من

بزن باران

بزن افسون منم من

بزن تا حد آخر

بزن ، این قصه آغازی ندارد

بزن ، این غصه پایانی ندارد

منم قصه

منم غصه

منم درد

بزن باران

بزن بر زخم هایم

که زخمم هیچ درمانی ندارد

بزن باران

بزن بر بی کسی ها

که مجنون دلم لیلا ندارد

بزن باران

که کوه بیستونم

نشان از صورت شیرین ندارد
 اگر فرهاد بودم 
تای من کو؟

اگر تنها شدم

همتای من کو؟

بزن باران

بزن همتا ندارم

بزن مجنون منم

لیلا ندارم

بزن فرهاد من از کوه افتاد

یگانه عشق من از عشق افتاد

بزن باران

نه تا دارم

نه همتا

بزن تنها شدم

تنهای تنها

بزن باران

که من تنها ترینم

تمام غصه ها را من قرینم

بزن باران

خلاصم کن از این درد

خلاصم کن از این دلواپسی ها

شب تنهایی و این بی کسی ها

بزن باران

بزن من بی قرارم

...

بزن باران

بزن دست خودم نیست

بزن باران

بزن دست دلم نیست

بزن باران

بزن دست تو هم نیست

بزن تا بوی محبوبم بیاید

بزن تا از نگاه عاشق من

بزن تا جویبار خون بیاید

...

نیما یوشیج

۹۴/۰۱/۲۶
بارانی

نظرات  (۳)

۰۴ تیر ۹۴ ، ۱۳:۴۳ اسما کوچولو
زیبا بارانی جون
بلندیش منو یاد شعر لیلی و مجنون انداخت :)

چترها را باید بست 
زیر باران باید رفت 
فکر را خاطره را زیر باران باید برد
با همه مردم شهر زیر باران باید رفت 
دوست را زیر باران باید برد 
عشق را زیر باران باید جست 

زیر باران باید چیز نوشت، حرف زد، نیلوفر کاشت
زندگی تر شدن پی در پی 
ز
ندگی آب تنی کردن در حوضچه "اکنون" است 
رخت ها را بکنیم 
آب در یک قدمی است ... 


سهراب سپهری

 

 

خیلی خیلی زیبا و آرامش بخش شود...مخصوصا که با صدای دلنشین خودت برام خوندی
پاسخ:
خواهش میکنم، من عاشق این شعر نیمام، خوشحالم که تو هم خوشت اومد

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی