بارانی

شیشه پنجره را باران شست، از دل من اما... چه کسی نقش تو را خواهد شست؟

بارانی

شیشه پنجره را باران شست، از دل من اما... چه کسی نقش تو را خواهد شست؟

بارانی
آخرین نظرات

از یک جایی به بعد به خودت که می آیی...

چهارشنبه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۳، ۰۱:۳۲ ب.ظ

از یک جایی به بعد آلیس می‌شوی در عجایب سرزمینی 

که جز خاطره پای هیچ عصایی به آنجا باز نمی‌شود. 
از یک جایی به بعد به خودت که می‌آیی پر شدی از رفت و آمد رویاهای پابرهنه‌ای 
که اعتبارشان نسبت مستقیم دارد با آرزوهای خطور نکرده در سر واقعیت! 
از یک جایی به بعد خارج از فهم جوانی و پیری خاطره در تو دلقکی می‌شود 
که زورش دیگر به اتمام یک سیرک خنده‌دار نمی‌رسد.. 
از یک جایی به بعد شهر در خاطرات ذهنی‌ات به گل می‌نشیند تا دست از عصا درازتر برگردی.. 
برگردی به خواب، به رویا، به هر چیزی که دیدنش از زندگی عینی، لذت‌بخش‌تر است. 
از یک جایی به بعد فقط باید خوابید که تنها خواب تو را به تمامی آنچه که از دست رفته است 
و به رویاهای خوش بر باد رفته پیوند خواهد زد... 
( نادر ابراهیمی )

۹۳/۱۱/۱۵
بارانی

نظرات  (۲)

جالب بود
آقای ابراهیمی درست می گه
دقیقا اینطوریه
از یه جایی به بعد دیگه نمی شه بعضی خاطرات رو مرور کرد. چون تحمل یادآوری برخی خاطرات خیلی سخت می شه. کمرشکن می شه، آدم رسما کم میاره. اما...
اما هنوز معجزه وجود داره. خدا هر روز معجزه هاشو به بشر نشون می ده. گاهی آدما از مرور برخی خاطرات کم میارن غافل از اینکه یه روزی واقعیت این خاطره رو پشت سر گذاشتن.
و این یعنی خدا به عدد تمام خلایق معجزه و قادر بودنش رو به رخ می کشه
ان الله علی کل شی قدر

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی